شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

مبارک روز بود امروز

مبارک روز بود امروز، یارا
که دیدار تو روزی گشت ما را


من آن دوزخ دلم، یارب، که دیدم
به چشم خود بهشت آشکارا


نه مهرست این، که داغ دولتست این
که بر دل بر ز دست این بی‌نوا را


ز یک نا گه چه گنج دولتست این؟
که در دست اوفتاد این بی‌نوا را


درین حالت که من روی تو دیدم
عنایت‌هاست با حالم خدا را


هم آه آتشینم کارگر بود
که شد نرم آن دل چون سنگ خارا


مرا تشریف یک پرسیدنت به
ز تخت کیقباد و تاج دارا


بکش زود اوحدی را، پس جدا شو
که بی‌رویت نمی‌خواهد بقا را

اوحدی مراغه‌ای

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد