شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

غلطست این که به غیر از تو نپندارم هست

در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟
غلطست این، که به غیر از تو نپندارم هست
حیفت آمد که: دمی بی غم هجران باشم
زانکه امید به وصل تو چه بسیارم هست!
آخر، ای باد، که داری خبر از من تو بگوی:
گر شنیدی که بجز فکرت تو کارم هست؟
گر بغیر از کمر طاعت او می‌بندم
بر میان کفر همی بندم و زنارم هست
در نهان چاره‌ی بند غم او می‌سازم
با کسی گر سخنی نیز به ناچارم هست
گفت: بیخت بکنم، گر گل وصلم جویی
بکند بیخ من آن دلبر و اقرارم هست
زر طلب می‌کند آن ماه و ندارم زر، لیک
تن بی‌زور و رخ زرد و دل زارم هست
گرچه از چشم بینداخت مرا یار، هنوز
گوش بر مرحمت و چشم به دیدارم هست
نار آن سینه و سیب زنخ و غنچه‌ی لب
به من آور، که دلم خسته‌ی بیمارم هست
سر آن نیست مر کز طلبش بنشینم
تا توان قدم و قوت رفتارم هست
اوحدی وار ز دل بار جهان کردم دور
به همین مایه که: پیش در او بارم هست

اوحدی مراغه‌ای

نظرات 1 + ارسال نظر
امیر کاظمی دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ق.ظ

چون یاد کنم طبع طربناک ترا
و آن صورت خوب و سیرت پاک ترا
خواهم که: گذر بر سر خاک تو کنم
در ساعت و بر سر کنم آن خاک ترا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد