شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

ازهجرت خورشیدجهان یکسر سوخت

ازهجرت خورشیدجهان یکسر سوخت
در شام فراق او مه انور سوخت


بر اهل جهان چه آمد از این هجرت
هر اهل دلی به ماتم دلبر سوخت


از پیر و جوان و مرد و زن در ماتم
کودک ز غمش به دامن مادر سوخت

 
فریاد غم از جهان سراسر برخاست
پرگار زمان ز هجرت محور سوخت


آن مونس جان کشید دامن زین دار
کانون وفا به دامن اخگر سوخت


هر دیده که بنگری در این غم گریان
هرسینه که بنگری در این مجمرسوخت


محشر شده گویاکه زمین درغوغاست
جن و ملک و بشر در این آذر سوخت


بر عالم خاکی چه شد از این ماتم
در پهنۀ آسمان بسی اختر سوخت


شیون بشنو ز پیروان راهش
امت به عزای رحلت رهبر سوخت


احرار جهان به ماتمش نالیدند
آزاده در این عزا به فخر و فر سوخت


ماتم زده بین سراسر عالم را
چون روزنشاط، شد به غم منجرسوخت


در نای من حقیر غم پیچید ست
حکاکم و هستی من احقر سوخت

 

شاعر را نمی شناسم اگه کسی میدونه بگه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد