شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

خیال گل نرفت از طبع آتشباز خاکستر

به جز باد سحرگاهی که شد دمساز خاکستر ؟
 که هر دم می گشاید پرده ای از راز خاکستر 

 

به پای شعله رقصیدند و خوش دامن کشان رفتند
 کسی زان جمع دست افشان نشد دمساز خاکستر   

 

تو پنداری هزاران نی در آتش کرده اند اینجا
 چه خوش پر سوز می نالد ، ، زهی آواز خاکستر    

 

سمندرها در آتش دیدی و چون باد بگذشتی
 کنون در رستخیز عشق بین پرواز خاکستر    

 

هنوز این کنده را رؤیای رنگین بهاران است
 خیال گل نرفت از طبع آتشباز خاکستر    

 

من و پروانه را دیگر به شرح و قصه حاجت نیست
 حدیث هستی ما بشنو از ایجاز خاکستر  

 

هنوزم خواب نوشین جوانی سر گران دارد
خیال شعله می رقصد هنوز از ساز خاکستر    

 

چه بس افسانه های آتشینم هست و خاموشم
 که بانگی برنیاید از دهان باز خاکستر    

 هوشنگ ابتهاج

نظرات 1 + ارسال نظر
ثریا یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:53 ب.ظ

عالی بود مثل همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد