من معترضم مسئله این مســـــئله ها نیـست
این درد گران پاسخش این سفسطه ها نیست
از کـــانت بـــرآیید و در مارکـــس بــمــیرید
اما غــــم انسان فقـــط این فلســـفه ها نیست
او گفت که سخــت است رسیدن به من اما ...
مـــنــظور خدا طـــی شدن هــروله ها نیست
از درد ســــــرودن دل بـــیـــمار و گـــرفتار
می خواهد و این در جـنم شب زده ها نیست
... بی حوصله ام مــی روم از جمع خموشان
ابقاء و سکوت عــادت کم حوصله ها نیست
گیرم که به صد پنجــــره ام حـــبس نــمودید
انســـانیتم در گـــرو پــنــجره ها نـــیست
با خـــون قلــمـــم ســـرخ نویـــسد به امیدِ
صبــــحی که شبش در قرق زنجره ها نیست
پوریا سوری
سلام
شعرای خوبی میزاری
لینکت کردم