ندانـــم کجــا دیــدهام در کـتـاب که ابلیس را دید شخصی به خواب ● به قامت صنوبر به طلعت چو ماه بــرازنده ی بــزم و ایــوان و گـاه ● نظر کـرد و گفت: ای نظـیر قـمر نــدارند خلـق از جمـالت خــبر ● تـو را سهمگین روی پنداشتند به گـرمابه در زشت بنـگاشتند ● بخندید و گفت آن نه شکل من است ولـیکـن قلـم در کـف دشمـن است سعدی |