تنها بیا

تنها بیا
همراهت بیاورابرها را
کویرتشنه است
نه پرنده حوصله پروازدارد
و نه شترها نای دویدن در انتهای سراب
مارها می خزند بر اندام مرگ
نه تو هم نمی آیی
می ماند کویرولبهای تشنه من
که در حسرت بوسه ای
یخ می زند درهمهمه زمستانی چشمهایت 
 

شاعر را نمیشناسم