از من بگریزید

من رانده از میخانه ام، از من بگریزید
دردی کش دیوانه ام، از من بگریزید

در دست قضا جان به لب و دیده به مینا
سرگشته چو پیمانه ام، از من بگریزید

زنجیر جادوی هوسهای محالم
افسونی افسانه ام، از من بگریزید

آن سیل جنونم که به سر می دود از کوه
بنیان کن کاشانه ام، از من بگریزید

آن روز که دل مرد و جنون مرد و عطش مرد
من از همه بیگانه ام، از من بگریزید

بر ظاهر آباد من امید مبندید
من خانه ویرانه ام، از من بگریزید

محمود ثنایی

 

محمود ثنایی(شهرآشوب) (1303- 1361ش)