برای همکارم

امروز یکی از همکارام از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۵ توی صف بانک ملت بود تا پول بده و حج عمره ثبت نام کنه.بعد باید صبر کنه تا قرعه کشی انجام بشه و اگه اسمش در اومد ۳-۴ سال دیگه مشرف بشه به دیار عرب.این شعر زیر رو که شاعرش رو نمی شناسم بهش تقدیم می کنم :

آنها که به سر؛ در طلب کعبه دویدند

 چون عاقبت الامر به مقصود رسیدند

 


از سنگ یکی خانه اعلای معظم

 اندر وسط وادی بی زرع بدیدند

 


رفتند در آن خانه که بینند خدا را

بسیار بجستند خدا را و ندیدند

 


چون معتکف خانه شدند از سر تکلیف

 ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند

 


کای خانه پرستان؛ چه پرستید گل و سنگ

 آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند

 


آن خانه دل و خانه خدا واحد مطلق

 خرم دل آنها که در آن خانه خزیدند

 


مانند الف راست برفتند به لبیک

 آنها که در این خانه چو گردون بخمیدند

 


بر خطّه آن مشعر وحدت چو گذشتند

خط لمن الملک بر اغیار کشیدند

 


حزبی که بجز سنگ؛ ره از حانه ندیدند

 چون حزب شیاطین ز در حق برمیدند
 

اگر کسی شاعر این شعر را می شناسه لطفا توی بخش نظرات بنویسه.ممنون