صرف کار ناله کردم عمر چندین ساله را

صرف کار ناله کردم عمر چندین ساله را

یار یار دیگران شد خاک بر سر ناله را

 

جان شیرین عرضه کردم بر دهانش لب گزید

کارمغان کی کس برد تنگی شکر بنگاله را

 

هان حذر ای مردم از چشم تر من زانکه من

عاقبت دانم که طوفانی بود این ژاله را

 

راه ما بر بندر صورت فتاد ای کاروان

سخت می ترسم همی چشمی رسد دنباله را

 

ساربان بار سفر بر بست و محمل می رود

لال گردی ای زبان بگشا درای ناله را

 

گفتمش یغما بماند یا رود بیرون ز بزم

گفت چون وصل اوفتد رخصت بود دلاله  را

 

یغما جندقی