برای دوست داشتن تو
بهانه عاشقی کافی نیست
باید در یک صبح گرم تابستانی
از کنار یک رود گذشت
خود را به صدای خسته آب سپرد
که در دور دست جامانده است
پلکهایم را خیس می کنم
از نم بجا مانده در یک سنگ
و همراه باد می روم
تا باور کنم
می توان مرد
و همچنان در مردمکهای خسته عشق باقی ماند
و آواز خسته جدایی را برای همیشه ترنم کرد
خوب برای خودت سرمای سوئد و با گرمای شعرات سپری می کنی ! ( چشمک )
هنوز هوا سرده ؟ !
من برای تو هرکاری کررم اما تو تمام کارهای مرا نا دیده گرفتی و از من به سادگی گذشتی
اما شاید این تقدیر من و توست
آری به رضای خرا راضی باش
دایی جان تا ابد دوستت رارم
سلام شعرت خیلی خوب بود به وبلاگ بو سوی دوست هم سری بزن شعرت رو میذارم تو وبلاگ
ممنون
salam. ghashang bud. shaeresh kiye?
تو را به جای تمام کسانی که نشناخته ام دوست دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست دارم.
برای خاطر عطر گستری بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می شود. برای خاطر نخستین گل
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم.
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی دارم دوست دارم.
پلک هایم را خیس می کنم از نم به جا مانده از یک سنگ..... عالی بود