شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت

دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت


خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد
مگر از دود دلم روی تو سودا بگرفت


دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود
سایه‌ای در دلم انداخت که صد جا بگرفت


به دم سرد سحرگاهی من بازنشست
هر چراغی که زمین از دل صهبا بگرفت


الغیاث از من دل سوخته ای سنگین دل
در تو نگرفت که خون در دل خارا بگرفت


دل شوریده ما عالم اندیشه ماست
عالم از شوق تو در تاب که غوغا بگرفت


بربود انده تو صبرم و نیکو بربود
بگرفت انده تو جانم و زیبا بگرفت


دل سعدی همه ز ایام بلا پرهیزد
سر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت

از حضرت سعدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد