چو نی نالدم استخوان از جدایی | فغان از جدایی فغان از جدایی | |
قفس به بود بلبلی را که نالد | شب و روز در آشیان از جدایی | |
دهد یاد از نیک بینی به گلشن | بهار از وصال و خزان از جدایی | |
چسان من ننالم ز هجران که نالد | زمین از فراق، آسمان از جدایی | |
به هر شاخ این باغ مرغی سراید | به لحنی دگر داستان از جدایی | |
چو شمعم به جان آتش افتد به بزمی | که آید سخن در میان از جدایی | |
کشد آنچه خاشاک از برق سوزان | کشیده است هاتف همان از جدایی |
هاتف اصفهانی
در یک دقیقه میتوانیم نگرش خود را تغییر دهیم
و در آن یک دقیقه می توانیم تمام روز را تغییر دهیم
movafagh bashi
سلام دوست عزیز
من که با دل اومدم و غزل هاتف رو خوندم تو هم وقت کردی با دل یه سری به ما بزن
ممنون
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر؟
سلام
ممنون سر زدی
فغان از جدایی فغان از جدایی
سلام...نیستی؟...دلمون گرفت
من این سایت و شعراشو خیلی دوست دارم اما کاش تعداد شعرا بیشتر باشه
موفق باشید و موید
ممنون پروانه جان شعر خیلی قشنگی گذاشتی
""بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر؟"""