شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم

بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم  


نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد

بیا که نامه اعمال خود سیاه کنیم 


بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی

تمام آخرت خویش را تباه کنیم 


به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهیم

و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم 


و زنده زنده در آغوش هم کباب شویم

و خنده، ...به فرهنگ مرده خواه کنیم 


گناه ، نقطه آغاز عاشقی است، بیا

که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم 


بیا بساط قرار و گل و محبت را
دوباره دست به هم داده، روبراه کنیم

اگربه خاطر هم عاشقانه بر خیزیم

نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم 


برای سرخوشی لحظه هات هم که شده

بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم


 فرامرز عرب عامری 

نظرات 12 + ارسال نظر
هومن شهرستانی شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 ب.ظ

سلام
شاعر این شعر آقای فرامرز عرب عامری شاعر خوب شاهرودی هستند

ممنون دوست عزیز

سلام لطفآاسم شاعرکه استاد عامری از دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:58 ق.ظ

وای شعرای دیگه استاد عامری هم بزارید خیلی قشنگن ممنون ممنون ممنون لاله از تهران

شعر استاد فرامرز عامری رو ممنون که دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ق.ظ

شعر استاد فرامرز عامری رو ممنون که زدید لطفآ از شعرای دیگشونم بزارید مینا بندر عباس

عباس شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:52 ق.ظ

سلام
از انتخاب این شعر استاد فرامرز عامری واقعا خوشحال شدم
موفق باشید
عباس سلحشور

مهستی سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ق.ظ

سلام
خسته نباشید
اگه یکم مطالعه کنید میفهمید این شعر زیبا از استاد فرامرز عامری از کتاب شهر مترسکهاست ولاله ایرانی اصلا جرات چاپ این شعرو نداره پس لطفا اصلاح کنید دوست عزیز

علی اکبری شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ب.ظ

من از خدا که تورا آفرید ممنونم
ازآنکه روح به جسمت دمید ممنونم
ازآنکه مثل بت کوچکی تراشت داد
ازآنکه طرح تنت را کشید ممنونم
توراه می روی اندام شهر می لرزد
من از تمام درختان بید ممنونم
در این غروب در این روزهای تنهایی
از اینکه عشق به دادم رسید ممنونم
من از کسی که عزیز مرا به چاه انداخت
وآنکه آمدو اورا خرید ممنونم
من از نگاه پریشان آن ذلیخایی
که خواب پیرهنم را درید ممنونم
چنان گداختۀ شاهرود چشم توام
که از ابوالحسن وبایزید ممنونم
تمام مردم این شهر دوستت دارند
من از حسین ورضا ومجید ممنونم
چقدر خوب وقشنگی چقدر زیبایی
من از خدا که تورا آفرید ممنوم
فرامرز عرب عامری

غزل یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:05 ق.ظ

درود
این شعر زیبای استاد فرامرز عرب عامری و ممنون که گذاشتید
یاد کتابشون وشعرای قشنگشون وخاطره هام افتادم
واقعا بی نظیرن
سپاسگذارم

رز شنبه 25 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ق.ظ

شب یلداست شب از تو به دلگیریهاست
شب دیوانگی اغلب زنجیریهاست
شب تا صبح به زلف تو توکل کردن
شب در دامن تنهایی شب گل کردن
شب درداست شب خاطره بارانیهاست
شب تا نیمه شب شعر وغزلخوانیهاست
شب یلداست شب با غم تو سر کردن
شب تقدیر خود اینگونه مقدر کردن
کاش یک شب برسد یک شب یلدا باهم
بنشینیم زمان را به تماشا باهم

بنشینیم وز هم دفع ملالی بکنیم
اینهم از عمر شبی باشد وحالی بکنیم
شب یلدا شده خود را برسانی بد نیست
امشبی را اگر ای عشق بمانی بد نیست

سیب سرخی واناری وشرابی بزنیم
پشت پا تا سحرالدهر به خوابی بزنیم
موی تو باشد وشب را به درازا بکشد
وای اگر کار منو عشق به یلدا بکشد
چه شود اوج پریشانیمان جا بخوریم
بین یک عالمه شب صاف به یلدا بخوریم
میشود خوبترین قسمت دنیا با تو
گر که توفیق شود یک شب یلدا باتو
با تو ای خوبترین خاطره ی رویایی
ای که عمر تو الهی بشود یلدایی
میشوی از همه ی شهر تماشایی تر
گر شود عشق تو از عمر تو یلدایی تر

حیف شد نیستی امشب شب خاموشیها
کوه غم آمده پیشم به هم آغوشیها
نیستی شمع شب تار مرا فوت کنی
بدرخشی همه را واله ومبهوت کنی
بی تماشای تو با اینهمه غمها چه کنم؟
تو نباشی گل من با شب یلدا چه کنم؟
استاد فرامرز عرب عامری

رز دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:01 ق.ظ

دوغزل زیبا از استاد فرامرز عرب عامری

بین خدا با کد خدای ده تبانی شد
از روز بعدش طور دیگر حکمرانی شد
آن سال بارانی نیامد رودها خشکید
حال تمام باغ و بر هامان خزانی شد
غمهای ما سی سال طی شد با همین منوال
پیری به دنیا آمد و مرگ جوانی شد
سی سال خیلی بود آخر مادرم دق کرد
سی سال خیلی بود بابایم روانی شد
هرکس که قوم کدخدا شد کدخدایی کرد
هرکس که فامیل خداشد، یار جانی شد
هر جا که کوچیدیم شهر کدخدایان بود
آخر نمی دانم بگو این زندگانی شد؟
دود و دمی شد هر کسی این صحنه هارادید
از فرط غمها هر که دیدم استکانی شد
بی بی م پشت چرخ خیاطی دلش پوسید
آبادی ما دار قالی ، دار فانی شد
سی سال خیلی بود رنگ هم دلی ها رفت
حتی شعار کدخداها هم زبانی شد
وقتی میان آرزوها خوابمان کردند
بین خدا با کدخدای ده تبانی شد
***********
در سفره های خالی ما نان ندیدنیست
چتر مرا بگیر که باران ندیدنیست
سرما برای خوردن ما زوزه می کشد
امسال حال و روز زمستان ندیدنیست
من بی تو دردهای زیادی کشیده ام
در قاب گریه های تو درمان ندیدنیست
مانند گربه اینهمه سال است مادرم
مارا گرفته است به دندان ندیدنیست
با شیخ وبا چراغ شب وروز گشته ایم
سوگند می خوریم که انسان ندیدنیست
برگرد و نا امید به دیدار من نباش
لبخند پشت میله ی زندان ندیدنیست
چشمم به خنجریست که خود تیز کرده ام
دستان دوستان سر پیمان ندیدنیست
این روزها که هیچ امیدی به مرگ نیست
لبخند ما به نقطه ی پایان ندیدنیست
.

دکتر مریم صادقی چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 07:02 ق.ظ

درود
این غزل استاد فرامرز عرب عامری بهترین غزل روزگارمونه
واقعا بی نظیر وزیبا وفنی سروده شده
من استاد ادبیاتم وقاطع می گم که به این زیبایی شعر نه دیدم ونه شنیدم
عرفان وعشق وسیاست به زیبایی در کنار هم قرار گرفته
تبریک میگم

فری شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 11:12 ب.ظ

عـــالــــی ^_~

آزاده یکشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 06:36 ق.ظ

سلام
شعر فوق العاده زیبای استاد عامری
واقعا مرحبا و هزاران آفرین
به امید موفقیت روزافزونشان
قلمشان مانا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد