قیصر امینپور
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در کف مستی نمیبایست داد
سلام... شعر خیلی زیبایی بود...خیلی
نبودی دلمون گرفته بود...
پنبه آتش گرفته ای است
قلب من
کف مزن
شعله ورش مکن
« شمس لنکرودی »
گفتی میای ولی دیر .
از دیرت دیرتر شده و نیومدی !
من همان غریب عاشقم سینه چاک و ساکت و صبور یک سبد ستاره چیده ام برای تو یک سبد ترانه کوزه ایی پر اب
شعر فوق العاده اییه
لذت برم
لطفا باز هم از مرحوم امین پور شعر بذارین
"دل چشم نیم گشود اگر عشق نبود"
خیلی زیبا بود...
خیلی زیبا بود