شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

 ***

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ 

***

مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ 

***

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

***

 

خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟ 

***

 

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟ 

مهدی فرجی

نظرات 11 + ارسال نظر
شاهرخ پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:57 ب.ظ http://s-shahrokh.blogsky.com

خواب چشمات رو دی دم همه چیزو فهمیدم.اخه دستت تو دست یه غریبه بود عشقم.عشق تازه مبارک

DELAK پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:09 ب.ظ http://DELAK.BLOGSKY.COM

ما رها تر از باد به هم می رسیم اگر بال آرزوهایمان نشکند
آرزو چقدر زیباست
آرزو های ما
اگر به آنها برسیم
" دنیا را پر از شکوفه خواهیم کرد "
ولی نه
" شکوفه های دنیا را رنگ آمیزی خواهیم کرد"
شاید روزی نقاش شدیم " نقاش آرزو ها ".
در ذهن خود تصویر یک...............
با سلام
اوینار به روز است
منتظر حضور سبز و نظرات سازنده شما هستم

ایمان رستگار شنبه 25 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:22 ب.ظ

برای تولد علی نازنینم: موج موج چشمها تصویر توست
در صدای اشکها تصویر توست زندگی جاریست در باغ دلت سبز بودن بهترین تعبیر توست تولدت مبارک مرد بزرگ

آستان حضرت دوست دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:43 ب.ظ http://astan.blogsky.com

بسیار شیوا و زیبا...

کاش یه روال نوشتن ثابت برای اشعارتون انتخاب می کردید
فونت های متنوع...سایز ها مختلف و ...

ع.م. دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:17 ب.ظ

همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز

ایمان رستگار جمعه 8 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:45 ق.ظ


برای دوست داشتن تو
بهانه عاشقی کافی نیست
باید در یک صبح گرم تابستانی
از کنار یک رود گذشت
خود را به صدای خسته آب سپرد
که در دور دست جامانده است
پلکهایم را خیس می کنم
از نم بجا مانده در یک سنگ
و همراه باد می روم
تا باور کنم
می توان مرد
و همچنان در مردمکهای خسته عشق باقی ماند
و آواز خسته جدایی را برای همیشه ترنم کرد.

یوسف شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ب.ظ http://hadis-dell.persianblog.ir/

سلام - شعر فوق العاده زیبایی بود ممنون استفاده کردم
موفق باشید

m.maind پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:08 ب.ظ

خیلی قشنگ بود مچکرم

ایران طبیب شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:14 ب.ظ http://www.manzoomeyeeshgh.blogfa.com

سلام این شعر رو خیلی دوست دارم واقعا قشنگه با یک شعر در رابطه با جبهه و جنگ به روزم

دوست جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:34 ق.ظ

بسیار زیبا

مریم جمعه 30 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 01:04 ق.ظ

سلام با این شعر خیلی خاطره دارم . خیلی زیباست .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد