شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

شعر و ادبیات

اینجا فقط با دل وارد شوید

من عاشق او بودم و او عاشق

شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او

شد با شب و گریه روبرو عاشق او

***

پایان حکایتم شنیدن دارد

من عاشق او بودم و او عاشق

ایرج زبر دست 



نظرات 7 + ارسال نظر
ع.م. جمعه 1 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:42 ب.ظ

مجنون چه هنر کرد در آن قصه ؟ مرا باش
با طرفه جنونی که به افسانه نگنجد

ایمان رستگار جمعه 8 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:41 ق.ظ

دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم...
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!

آستان حضرت دوست یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:27 ق.ظ http://astan.blogsky.com

فک کنم اشتباه تایپی داره!..

من عاشق او بودم و او عاشق «او»

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ب.ظ

متین جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:59 ب.ظ

بسیار عال ی بود

نصرالله عبیات جمعه 12 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 09:43 ب.ظ

نداند به جز زات پروردگار*

که فردا چه بازی کند روزگار☆

جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 06:10 ق.ظ

عالییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد