دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم...
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
در دفتر خاطرات ذهنم اسم تو را به زیبایی نوشتم اما تو مرا از دفتر خاطراتت پاک کردی
بدان من تا به ابد نام تورا در دفتر زنگی ام نوشتم
با اینکه تو میلیون ها کیلومتر از من دوری
دایی جان تا ابد دوستت دارم
این بحٍٍث که سادگی در کار چقدر مینوته به نفع اثره خیلی بحث کهن و سالخورده ی نوشتن زبانهای سهل وممتنع واقعا کار دشواریه وباید مواظب بود که فقط سهل نباشه بلکه ممتنع هم باشه.(شعرواندیشه)
زیبا بود......