پرواز می کند در برابر چشمانت
اسب سفید بال دار
اوج می گیرد
تا فتح کند قله ی سرنوشت را
قله ای که نابود کرد
آرزو های کوچک پسرک را
اسب سفید بال دار
فتح می کند
افق چشمانت را
چشمان زیبایی
که من را به بند عشق می کشد
عشق را دوست نمی دارم
اما من را به بند خود کشیده است
و دیگر فرار برایم بی معنی است
چرا بر خلاف رویه سابق اسم شاعر را نمی نویسید
وای وای این پستت معرکه بود
من روزگاری شاهد ربوده شدن معشوقه ام بودم
این شعر و عکسهای زیبا مرا به یاد آن روزگاران انداخت
آوخ...
آفرین
شعر زیبا و عکسهای زیبا
به افق نگاه می کنم
و می بینم غروب زیبای خورشید را
غروبی که همراه خود می برد
چشمان من را
به افق نگاه می کنم
و پرندگان زیبایی را می بینم
که می شکافند آسمان آبی را
و با بال هایشان نوازش می دهند
آسمان را
به افق نگاه می کنم
چمنزار وسیع را می بینم
که با دست های ازهم گشوده پروانه های کوچک را
درآغوش می گیرد
به افق نگاه می کنم
و عشق را می بینم که به سویم پرواز می کند