-
گــر ز حال دل خبـــــــر داری بگو
دوشنبه 1 مهرماه سال 1387 23:02
گــر ز حال دل خبـــــــر داری بگو ور نشــــانی مختصـــر داری بگو مرگ را دانم ولی تا کوی دوست راه اگـــــر نزدیکـــــــــتر داری بگو مولانا
-
برای او که در غربت لحظه ای فراموشم نکرد - از زبانش
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 22:37
در یک شب غمبار به من گفت :لعنت به سفر باد که هر چه کرد با من این سفر کرد... بعد از سفری بی عشق از حادثه می آیم با شوق تو می رفتم بی وسوسه می آیم یک قلب ترک خورده سوغات محبت بود پاداش دل ساده نیرنگ و خیانت بود من از تو چه سر بودم ای بی نفس کمرنگ من حادثه ی روزم تو شب زده ی دل سنگ خاکستر جا مانده از فاجعه ی ققنوس اندوه...
-
خیال گل نرفت از طبع آتشباز خاکستر
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 22:28
به جز باد سحرگاهی که شد دمساز خاکستر ؟ که هر دم می گشاید پرده ای از راز خاکستر به پای شعله رقصیدند و خوش دامن کشان رفتند کسی زان جمع دست افشان نشد دمساز خاکستر تو پنداری هزاران نی در آتش کرده اند اینجا چه خوش پر سوز می نالد ، ، زهی آواز خاکستر سمندرها در آتش دیدی و چون باد بگذشتی کنون در رستخیز عشق بین پرواز خاکستر...
-
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 22:09
دکتر خسرو فرشید ورد شعر بسیار زیبائی دارن که اگر کسی از ایران دور بشه میفهمه چقدر این شعر پر محتوی و زیباست : این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست آن دختـــــــــــر چشم آبی گیسوی طلایی طناز سیه چشــــــــــم چو معشوقه من نیست آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت هرگز به دل...
-
ندانم کان مه نامهربان یادم کند یانه
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1387 21:25
ندانم کان مه نامهربان یادم کند یانه خراب انگیز من با وعده ای شادم کند یانه خرابم آنچنان کز باده هم تسکین نمی یابم لب گرمی شود پیدا که آبادم کند یانه من از یاد عزیزا ن یکنفس غافل نییم اما نمیدانم که بعدازمن کسی یادم کند یانه صبا از من پیامی ده به آن صیادسنگین دل که تا گل در چمن باقیست آزادم کند یانه رهی از گفته ام خون...
-
چرا از تو جدا افتادم؟
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1387 21:17
من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟ نیک نزدیک بدم، دور چرا افتادم؟ چه گنه کرد دلم کز تو چنین دور افتاد؟ من چه کردم که ز وصل تو جدا افتادم؟ جرمم این دان که ز جان دوستترت میدارم از پی دوستی تو به بلا افتادم حاصلم از غم عشق تو نه بجز خون جگر من بیچاره به عشق تو کجا افتادم؟ پایمردی کن و از روی کرم دستم گیر که بشد کار من...
-
خوشا کسی که در این راه ....
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 01:28
-
رفتیم و عکسمونا به یادگار به قاب دادیم
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 01:08
ما با اشک چشممون گل های باغ را آب دادیم ما به برگ سرخ گل با خون دل گلاب دادیم ما با مرغان سحر ، همدم و هم نفس شدیم ما به شب گم شده ها ،مژده ی آفتاب دادیم آرزو های به دل مانده ،گره خورد و گسست بسکه این رشته ی فرسوده را پیچ و تاب دادیم ما تو یک چار چوبه ی خاتم کاری گیر افتادیم رفتیم و عکسمونا به یادگار به قاب دادیم علی...
-
در کوچه پس کوچه های شهر
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 00:40
ایمان جان! من هم در کوچه پس کوچه های شهر تو عشق را فراموش کرده ام : قدم می گذارم در کوچه پس کوچه های شهر و فریاد می زنم عشق را فراموش کرده ام در برابر آینه می ایستم غرق می شوم در رویاهای از دست رفته آری ، من عشق را فراموش کرده ام اما نگاه خسته ی تو را فراموش نکرده ام عشق را فراموش کرده ام اما آن پرنده ی کوچک را به...
-
عذر خواهی بابت به روز نکردن وبلاگ
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 01:09
چند روزیه که به دلیل مسافرتم نتونستم وبلاگ را به روز کنم. و حالا هم دارم با مکافات فارسی تایپ میکنم چون کیبوردم سوئدیه . فعلا ....
-
ایمان با زبان مشیری
دوشنبه 14 مردادماه سال 1387 12:20
شاید ای خستگان وحشت دشت! شاید ای ماندگان ظلمت شب! در بهاری که میرسد از راه گل خورشید ارزوهامان سر زد از لای ابرهای حسود شاید اکنون کبوتران امید بال در بال امدند فرود... پیش پای سحر بیافشان گل سر راه صبا بسوزان عود به پرستو به گل به سبزه درود! فریدون مشیری
-
برای گیسوانش...
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 19:36
به چه مانند کنم موی پریشان تو را؟ به دل تیره شب؟ به یکی هاله ی دود یا به یک ابر سیاه که پریشان شده و ریخته بر چهره ی ماه به نوازشگر جان یا به لطفی که نهد گرم نوازی در سیم یا بدان شعله ی شمعی که بلرزد ز نسیم به چه مانند کنم حالت چشمان تو را به یکی نغمه ی جادویی از پنجه ی گرم به یکی اختر رخشنده به دامان سپهر یا به الماس...
-
برای مادرم
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 19:21
گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهن گرفتن آموخت شب ها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شکفتن آموخت پس هستی من ز هستی اوست تا هستم و هست دارمش دوست ایرج میرزا
-
تو روزی با غمی سنگین ز شهرم کوچ خواهی کرد
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 19:16
تو روزی با غمی سنگین ز شهرم کوچ خواهی کرد و من دز پرنیان خاطراتی خوش به یاد عشق شور انگیز به نرمی گریه خواهم کرد و در اوج افق فریاد خواهم زد که ای عاشقترین عاشق سکوت سنگفرش یادها را یکزمان بشکن و در اوج رویاهای رنگارنگ مرا یکدم به یاد اور به یاد اور تو روزی را که در تکرار معصوم نفس هایت نیازی خسته میجوشید به یاد اور...
-
الهــــــی! زمـــن آن جـــفاجو نرنجد...
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 18:02
بــــلایی و جای تـــو در دیده باشد به عالم کسی این بلا دیده باشد؟ شنیـــــــدم که آزار دلـــها پسندی پسندیده تــــــــــــو پسندیده باشد مــــنادی ندا کرد در شهرخــــــوبان دلی کرده ام گم کسی دیده باشد الهــــــی زمـــن آن جـــفاجو نرنجد اگـــــــر چـــــرخ رنجید رنجیده باشد نشاط اصفهانی
-
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 17:40
گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟ آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی میشنوی، روی تو را کاشکی میدیدم. شانه بالازدنت را، -بی قید - و تکان دادن دستت که، - مهم نیست زیاد - و تکان دادن سر را که -عجیب! عاقبت مرد؟ -افسوس! کاشکی میدیدم. من با خود می گویم چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد ؟؟؟ حمید مصدق
-
حالمــــان بد نیست غم کم می خوریم
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 16:28
حالمــــان بد نیست غم کم می خوریم کم که نه، هر روز کم کم مـی خوریم آب مـــــی خـــواهم سرابم مــی دهند عشـــــق می ورزم عـــذابم می دهند خود نمیدانم کجا رفتــــم بـــــه خواب از چه بیدارم نکــــــــردی آفــــــــتاب خنـــــــجری بر قــــــلــب بیمارم زدند بی گنـــــــــــاهی بــــودم و دارم زدند دشنه ای نامــــــرد...
-
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 14:56
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری لحظههای کاغذی را روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری آفتاب زرد و غمگین، پلههای رو به پایین سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینهبسته خسته از درهای بسته، خسته از چشمانتظاری صندلیهای خمیده، میزهای صفکشیده...
-
اگر چه دور از تو شوم، یار وفادار توام
یکشنبه 30 تیرماه سال 1387 16:55
این ترانه را با صدای استاد شجریان بشنوید: اگر چه دور از تو شوم، یار وفادار توام جدا ز تو و همسفر، عشق شرر بار توام اگرقصد سفر دارم خدا داند که ناچارم دفتر خاطرات ما مانده برای ما به جا ثمر میدهد صبر و شکیبایی ما به پایان رسد قصه تنهایی ما چه رخشان شود اختر خوشبختی ما چه زیبا شود عالم رویایی ما اگرقصد سفر دارم خدا...
-
ستاره بازیگر
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1387 14:11
بعد از مدت ها پریسا خانم بازم لطف کردند: تاگریزان گشتی ای نیلوفری چشم از برم در غمت از لاغری چون شاخه نیلوفرم تا گرفتی از حریقان جام سیمین چون هلال چون شفق خونابه ل می چکد از ساغرم خفته ام امشب ولی جای من دل سوخته صبحدم بینی که خیزد دود آه از بسترم تار و پود هستیم بر باد رفت اما نرفت عاشقی ها از دلم دیوانگی ها از سرم...
-
نگاهی به تاریخچه ی خط و زبان در ایران
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1387 17:53
نگاهی به تاریخچه ی خط و زبان در ایران بخش نخست: دوران پیش از اسلام آغاز تاریخچه ی خط در ایران باستان که طبق کتیبه ای که در جنوب ایران کشف شده است به حدود پنج تا هفت هزار سال پیش می رسد و برای نمونه می توان از کتیبه های موجود در معبد سه هزار و پانصد ساله ی زیگورات نام برد. ولی از آن جا که مدارک ما در این باره کامل...
-
صفای بوی وطن
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1387 19:00
صفای بوی وطن گر وزد به جانم باز به آسمان رسد آواز من طنین انداز اگر دوباره ببوسم گل کبودش را هزار چشمه بلبل شکوفم از آواز جهان جهان برقصم وکوه را برقصانم جنون جنون بپرم تا ستاره در پرواز جوان جوان همه را پیر راه خود آرم کهن کهن به جوانی رسانم از اعجاز بدرم این قفس شوم و آن عقاب شوم که بودم باد و جهان به زیر بالم باز...
-
شعر
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1387 14:53
شعر " سفر به خیر" سروده ی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی "به کجا چنین شتابان،" گون از نسیم پرسید. " دل من گرفته زین جا ، هوس سفر نداری ، ز غبار این بیابان ؟ " "همه آرزویم اما، چه کنم که بسته پایم" "به کجا چنین شتابان؟ " "به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا ، سرایم ." "سفرت به خیر اما ، چو از این کویر وحشت ، به سلامتی گذشتی...
-
شفیعی کدکنی
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1387 14:41
شفیعی کدکنی زندگینامه دکتر محمد رضا کدکنی در سال 1318 ﻫ. ش در کدکن از روستاهای قدیمی بین نیشابور و تربت حیدریه به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی و دوره متوسطه را در مشهد گذراند و از آن پس وارد دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد شد و به تحصیل پرداخت و لیسانس خود را در این رشته دریافت کرد. دکتر شفیعی ، همزمان با تحصیلات متوسطه و...
-
اندکی در باره یغما جندقی
سهشنبه 11 تیرماه سال 1387 14:33
اندکی در باره یغما جندقی ابوالحسن یغما جندقی به سال 1196 هـ.ق. در «خور» مرکز بخش جندق و بیابانک متولد شد . نام نخستین او «رحیم» بود . بعدها نام خود را به ابوالحسن تغییر داد و تخلص «مجنون» را برای خود برگزید وی فرزند حاج ابراهیم قلی از گوسفند داران آن منطقه بود. رحیم در دوران کودکی گوسفندان پدر را به چرا میبرد. روزی از...
-
صرف کار ناله کردم عمر چندین ساله را
سهشنبه 11 تیرماه سال 1387 14:28
صرف کار ناله کردم عمر چندین ساله را یار یار دیگران شد خاک بر سر ناله را جان شیرین عرضه کردم بر دهانش لب گزید کارمغان کی کس برد تنگی شکر بنگاله را هان حذر ای مردم از چشم تر من زانکه من عاقبت دانم که طوفانی بود این ژاله را راه ما بر بندر صورت فتاد ای کاروان سخت می ترسم همی چشمی رسد دنباله را ساربان بار سفر بر بست و محمل...
-
سینه ام مجمر و عشق آتش و دل جون عود است
سهشنبه 11 تیرماه سال 1387 14:20
سینه ام مجمر و عشق آتش و دل جون عود است این نفس نیست که بر می کشم از دل دود است دل ندانم ز خدنگ که به خون خفت ولی اینقدر هست که مژگان تو خون آلود است از تو گر لطف و کرم ور همه جور است و ستم چه تفاوت که ایاز آنچه کند محموداست خلق و بازار و جهان کش همه سود است و زیان من و سودای محبت که زیانش سود است مهر از شیون من وضع...
-
بهار ار باده در ساغر نمی کردم چه می کردم
سهشنبه 11 تیرماه سال 1387 14:14
بهار ار باده در ساغر نمی کردم چه می کردم ز ساغر گر دماغی تر نمی کردم چه می کردم هوا تر می به ساغر من ملول از فکر هشیاری اگر اندیشه دیگر نمی کردم چه می کردم عرض دیدم بجز می هر چه زآن بوی نشاط آید قناعت گر بدین گوهر نمی کردم چه می کردم چرا گویند در خم خرقه صوفی فرو کردی به زهد آلوده بودآن گر نمی کردم چه می کردم ملامت می...
-
ما همه کودکان ایرانیم
سهشنبه 11 تیرماه سال 1387 14:12
ما همه کودکان ایرانیم مادر خویش را نگهبانیم همه از پشت کیقباد و جمیم همه از نسل پور دستانیم زاده کوروش و هخامنشیم پسر مهرداد و فرهادیم تیره اردشیر ساسانیم ملک ایران یکی گلستان است ما گل سرخ این گلستانیم ملک الشعرای بهار
-
بخوان به نام گل سرخ
شنبه 1 تیرماه سال 1387 14:22
شفیعی کدکنی بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب که باغ ها همه بیدار و بارور گردند بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا کبوتران سپید به آشیانه خونین دوباره برگردند بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد پیام روشن باران ز بام نیلی شب که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد ز خشک سال چه ترسی که سد بسی بستند نه در...